لطیفه های از آب گذشته!!!
درباره وبلاگ


Don't worry about others think...Most people don't use their brain very ofen
پيوندها
نويسندگان

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 176
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 180
بازدید ماه : 478
بازدید کل : 12435
تعداد مطالب : 88
تعداد نظرات : 45
تعداد آنلاین : 1

EvreythinG




مؤدب

فریدولین از جشن تولد دوستش به خانه برگشت.

مادرش پرسید: دختر مؤدبی بودی؟

فریدولین: البته مادر!

مادر: مرتب نمیرفتی شیرینی برداری؟

فریدولین گفت: نه همان اول که وارد شدمپنج تا برداشتم!

پز!

پسری صد یورو در خیابان پیدا کرده بود. به خانه که آمد مادرش از او پرسید: آیا به اداره‏ی اشیای گمشده اطلاع دادی؟

 

پسرک گفت: نه چون این خیلی خوب نیست کهآدم بخواهد پز شریف بودنش را بدهد!

فراموشی

لبرت از رالف پرسید: مامانت چطوری فهمید که دستهایت را نشستی؟

رالف گفت: هیچی فراموش کرده بودم صابون را خیس کنم!

دلیل

پسرک روی زمین نشسته بود و ناله می‏کرد. مادرش با دلسوزی پرسید: چی شده؟

پسرک خوردم زمین و زانویم زخمی شد.

مادر:کی این طوری شد؟

پسرک: نیم ساعت پیش.

مادر: پس چرا تازه الآن ناله و زاری می‏کنی؟

پسرک: آخه نمی‏دانستم تو در خانه‏ای!



نظرات شما عزیزان:

romina 
ساعت18:58---17 اسفند 1390
in ghalebet behtare

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







چهار شنبه 17 اسفند 1390برچسب:, :: 16:44 :: نويسنده : negin